درون من

ادبیات

درون من

ادبیات

خیال تو

بی توام؟
با توام؟ 
بوی جنگل کاج باران خورده می آید هربار که می گذری 
صدای پای ات که می آید گوش هایم کیپ می شوند
کسی دارد بر طبل می کوبد
.......
پرده ی تور را یواشکی کنار می زنم
تا آسوده نگاهت کنم
و موهایم را لای انگشتانم تاب می دهم
و باخودم خیال می کنم

انگشتان توست که درموهایم می لولند
و دستان توست که بر کمرم حلقه شده
و نفس گرم توست که بر گردنم می لغزد
.....
آنقدر سرگرم رویایت بودم که آمدن ات را ندیدم
چه بی صدا آمدی
بوی کاج خیس 
و بوی توتون پیپ 
و صدای جرق جرق چوب های داخل اجاق
یعنی تو اینجائی
چای یاسمین برایت دم کرده ام 
همانطور که دوست داری
دیگر چیزی نمی گویم ....