.
دم دکه صداش قطع شد . برگشتم دیدم نیست . سرک کشیدم دیدم داره با کارگر افغانی دکه ی گل فروشی گپ می زنه. مثل همیشه با لبخند . پامو که گذاشتم داخل دکه برگشت نگاهم کرد و بعد جلو اومد ، شونه هام رو گرفت چرخوند وبعد محترمانه هلم داد بیرون.
بعد از چند دقیقه پیداش شد. پروانه رو می گم. این ها دستش بود. برای تولدم . هنوز دارمشون .خشکشون کردم گذاشتم توی گلدون .
..پس تولدت مبارک.
ورود به دنیای پر از باران و پروانه را شادمانه به خودم تبریک می گم و از شمااهم ممنونم.
بزرگمهر : خرد ، آدمی را گرانبهاترین چیز است ، و خداوند خرد در هر دو جهان کامروا و سرافراز است . و اگر از خلعت خرد محروم بود دانش بجوید ، چه دانشور سرور سروران است . و اگر از آن هم بی بهره بود باید دلیر باشد و در میدان نبرد بی باک باشد تا در نظر پادشاه گرامی ، و پیوسته شاد و فرمانروا باشد .و اگر این نیز نداشت دیگر درخور زنده ماندن نیست ، و بهتر است که مرگ وی را دریابد .
به روزم و منتظر حضور گرم شما.
با سپاس از حضور با محبت شما ٬ باز هم منتظرتان هستم.
اون افغانی داشت از من دستور قورمه سبزی می پرسید داشتیم حرف می زیدیم که دیدم اون یکی کارگر افغانی اومد و چهار بسته سبزی فریز شده دستشه. گفتم شما مگه چند نفرین؟.... گفت خورش که پخته شد میزاریم فریزر بعدن فقط یک برنج درست می کینم.
سهیلا جان زندگی افغان ها هم در ایران داستان های زیادی دارد. این کارگر افغانی گلفروشی با لهجه ی زیبا و کلام مهرآمیزش آنچنان گلای پلاسیده و مونده رو میندازه به مشتری ها که دهن آدم باز می مونه. هر وقت فرصتی پیش بیاد کند و کاوی در زندگی افغانیا می کنم.
این از مهربانی تو هست که اون گلای ناقابل رو نگه داشتی.
برای تو و خانواده ی محترمت عمری با شادی و تندرستی آرزودارم.
سلام
اگه پیرهارو هم تو بلاگستان راه می دن تا منو دوستام هم از خانه سالمندان ثبت نام کنیم.
خیلی خوشحال شدم
ایشالا موفق باشی
محمود
قدمتون روی چشم به شرطی که سر دندون مصنوعی هاتون دعوا نکنید!