به ایوان می رومهوا دم کرده و خفه است...انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشمو سیگاری روشن می کنم...ستاره ای با چشمان سرخ و سپید می غرد و می گذرد...به صورتم دست می کشممرطوب استشب شده ام...