بی توام؟
با توام؟
بوی جنگل کاج باران خورده می آید هربار که می گذری
صدای پای ات که می آید گوش هایم کیپ می شوند
کسی دارد بر طبل می کوبد
.......
پرده ی تور را یواشکی کنار می زنم
تا آسوده نگاهت کنم
و موهایم را لای انگشتانم تاب می دهم
و باخودم خیال می کنم
انگشتان توست که درموهایم می لولند
و دستان توست که بر کمرم حلقه شده
و نفس گرم توست که بر گردنم می لغزد
.....
آنقدر سرگرم رویایت بودم که آمدن ات را ندیدم
چه بی صدا آمدی
بوی کاج خیس
و بوی توتون پیپ
و صدای جرق جرق چوب های داخل اجاق
یعنی تو اینجائی
چای یاسمین برایت دم کرده ام
همانطور که دوست داری
دیگر چیزی نمی گویم ....
It is many years that I have not read good poem like this one.the flow of emotion through words are excellent. The pure coomunicate on is established and I as an audience are am attracted to the deep, innocent and true feeling of the poet. Just incredible , excellent
مرسی سیاوش عزیز ... از مهرت سپاسگزارم فقط کاش به فارسی می نوشتی بابا جان :) همیشه به من سر بزن خوشجال می شوم ...
اینجا چه خبره!
چی شده پروانه ؟؟ کجا چه خبره ؟