می خواهم سایه ام را به دیوار بکوبم نه مثل پروانه ها با سنجاق های ظریف ، که مثل عیسی صلیب وار وبا میخ طویله ... آخر به پاهایم چسبیده و ولم نمی کند... همه جا دنبالم می آید با آن چند تار موی آشفته و پشت خمیده اش ! و عصایی که نفهمیدم از کی به دست گرفته است !
و ولم نمی کند ...
همینطوره :)