بوی بوته ی گوجه فرنگی رو دوست دارم
و بوی نخود خام را روی بوته اش
و بوی پوست گردو رو
و بوی کاج رو
یعنی من بزم ؟
شنا در آب سرد رو دوست دارم گرچه جراتش رو ندارم
پرش از هواپیمارو دوست دارم گرچه جراتش رو ندارم
چادر زدن در شب بیابون رو دوست دارم گرچه جراتش رو ندارم
کوهنوردی در شب رو دوست دارم گرچه جراتش رو ندارم
یعنی من بزدلم ؟
یکی بگه من چی ام ؟
فراموش می کنی ،
و پس می روی،
به بیگانگی !
بو می کشم
و یادت باز می آید ،
همه شاد و سحرانگیز ...
از تو همین مانده
یادی و عطری و شعری !
حلقه حلقه های رنگ ،
پاره پاره های گذشته ،
پوشیده بر تن حال!
خون بیرون از تن تو جاریست
مثل یک معجزه ،
ریز و نازک ،
و من
گره خورده ام
بر بند بند جانت ،
بی حواس و خیره !
تیر93
باورت می شود که من یکهو
رفته بودم به شهر خوابانا ؟
در میان تیارت بهروز خان
در میان صدای جنگانا ؟
خسته بودم من از تب طوفان
وز فشار شدید کارانا !
شل شدم از کسالت چشمان
وز فشار عروق پاهانا!
یک دو صد ثانیه شدم بیخود
چشمهایم شدند بستانا !
یک دفه از صدای خرخر اسب
وز صدای چکاچک شمشیر
چشم ها را گشودم و دیدم
مانده ام زیر پای اسبانا !
عاقبت شد تمام جنگ و ستیز
ظلم و جور و خیانت خانا!
آمدیم از تیارت خانه برون
سوی منزل من وفریبانا!
جایتان بود دوستان خالی
بسکه خوش می گذشت آنجانا !
بار دیگر شما بپیوندید
به من و دوستان و جانانا !
قانون پنج ثانیه را می دانستم
باید قلبم را همان موقع که به زمینش انداختی برمی داشتم
اما
ایستادم و جان دادنش را تماشا کردم
تقصیر تو نیست !
من نادان بودم ،
از همان ابتدا
از همان ابتدا
........
قدم نمی رسد
به شاخه ی درخت ممنوعه !
می خواهم هرچه دارم را زیر پایم بگذارم
تا شایددستم برسد
به هرآنچه از آن منعم کرده اند !
شاید این بار بفهمم
چرا اینجا هستم !
آخرین روزهای زمستان 92
کش آمده ام
سخت ،
و افتاده ام
بر خاک خشک،
همچو سایه...
آفتابم رو به غروب است ...
بیگانه ای با سماجت به پاهایم چسبیده،
کاش او نیز می رفت ...
زمستان بی پایان 92
باز هم به خوابم آمدی !
خواب مرا به یادت هست ؟
آخ از دست تو
چرا از یادم نمی روی ...
به کجای دلم آویزانی که کنده نمی شوی ...
کابوسم شده ای
شورم شده ای
شرم شده ای
در سکوت درونم در کنارم می نشینی
در پایکوبی هایم با من می رقصی
غذایم را می چشی و می خندی
دلنوشته هایم را خط خطی می کنی
می خواهی بمانی ؟
بمان اما
قول بده از خواب هایم بیرون بیایی
به رویم خم شوی
با یک شاخه گل
و مرا ببوسی
می خواهم بیدار شوم ...
بهمن 92